۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

چند سال بعد...

شربت می خوری؟
عطش دارم، آب
هنوز سیگار می کشی
هنوز سیگار میکشدم
تمامت می کند یک روز
تمااااااااااااااااا..
آب
دامن می پوشی
زن شده ام
حیف
بچه ندارم هنوز
بوی پیاز می آید
همیشه بدت می آمد
تو هم
حالا نه
یک ربطی هست بین دامن و بوی پیاز
به تو ربطی ندارد
زیر سیگاری نداری
نه توی لیوانت بریز
آب داری باز؟
چای می خوری؟
لاک می زنی
آرایشگاه بودم
پیازت سوخت
به جهنم
بوی تینرت را بیشتر دوست داشتم
تو هیچوقت دوست نداری ،همیشه داشتی
فعلم به گذشته است
خیالت هم
خوابت را دیدم
خیر
شورت پایت نبود دولا شده بودی روی بوم نقاشی
سه پایه می گذارم حالا
میکشی هنوز
گاهی
دودگیر نمی شوی بکش
بو می گیرم
می نویسی هنوز
هنوز، تو نه؟
گاهی
یک ربطی هست میان پیاز و دامن و گاهی کشیدن و گاهی نوشتن
....
خوابم را نمی دیدی؟
هیچوقت
نمی پرسی از زنم
نداری
هیچوقت
به تو نمی آید
به تو می آید ولی
پیازم سوخت
به جهنم
باشد یک روز دیگر
شاید دیگر خوابت را نبینم
بهتر
تا بعد
به سلامت


هیچ نظری موجود نیست: