۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

سنگی و گیاهی که در آن خاصیتی هست / از آدمیی به که درو منفعتی نیست




یک. عزیز کرده ای آمده میان روزنگاری هایش سری هم به صحرای کربلا زده و یادی از پست سابق این وبلاگ کرده در مورد کمال، بعد نمی دانم چطور آنرا به منفعت طلبی ربط داده،  ظاهرا قصد تنها ابراز منفعت طلبی بنده بوده و برای اینکه احیانا دوستان و خود من این صفت را به اشتباه منوط به کس دیگری ندانیم یک لغت کلیدی گذاشته، وگرنه که من بین این دو ارتباطی نمی بینم .





دو. اما این کار من را واداشت که فکر کنم و همچنان که مشغول بازنگری گذشته خودم هستم ببینم آیا این وصله به من می چسبد یا خیر. نگاه کنم که کجاها تصمیم بر پایه ی منفعت بوده و کجا از منفعتی گذر کرده ام. به اینجا رسیدم که مگر غیر از این است که تمامی کنش ها و واکنش های انسان، تمامی تلاش، برنامه ریزی و برقراری ارتباط از هرشکل بر مبنای نوعی منفعت شکل می گیرد؟ منفعت عاطفی، روحی، جسمی، مالی، اجتماعی و و و اما ''گاهی'' انسان بر اساس انسان بودن در ''بعضی'' شرایط و در قبال ''بعضی'' اشخاص ''خاص'' از منفعت  خود در می گذرد و در واقع از منفعت اولیه برآمده از تصمیمش در میگذرد اما همین هم برای برخورداری از یک منفعت ثانویه است که عموما منفعت آن شخص یا اشخاص دوم را هم به دنبال دارد. مثال می زنم: اگر فردی از یک موقعیت کاری بسیار خوب به خاطر ماندن در کنار عزیز زندگی اش بگذرد اگرچه در ظاهر گذر از منفعت است اما به دنبال منفعت عاطفی دیگری است. چیزی که از نظر کسانی که برایشان مادیات اولویت است گذشتی بزرگ و از نظر کسانی که مسائل عاطفی را در نظر دارند کاری طبیعی و درست به نظر می آید. با این حال همیشه گذر از موقعیت های اجتماعی، کاری و مالی به دلایل انسانی و عاطفی کاری پسندیده و اخلاق مدارانه و مقبول اکثریت است. پس منفعت طلب صفتی نیست که بخواهی کسی را به آن محکوم کنی و تنها می توان گفت اگر انسانی ''هیچگاه'' در ''هیچ'' شرایطی منفعت خودش را زیر پا نمی گذارد و بی تفاوت به تاثیری که تصمیمش بر زندگی دیگران می گذارد ''همیشه'' و در ''همه ی'' مسائل منفعت خودش را در نظر می گیرد انسانی منفعت محور است. در این مورد نیازی به دفاع از خودم نمی بینم که به وضوح بارها و بارها بسیاری از منافع اولیه ام را در راه حفظ رابطه ام فدا کرده ام و آنهم منتی نبوده که خود به دنبال منفعت دیگری آنهم ثبات و قوت رابطه ی عاطفی ام بوده است، چیزی که بیشتر از هرچیز در زندگی به آن نیاز داشته و برای داشتنش تلاش کرده ام. اما هرجا که این منفعت ثانویه که همان داشتن رابطه ای سالم و به دور از حاشیه و امن و قابل اطمینان است دچار آسیب شده رابطه ام را تمام کرده ام. هرکس برای خودش اصولی دارد و داشتن رابطه ی سالم و بی حاشیه و برای من از اصولی ترین پایه های زندگی است. چیزی که تحمل سایر مشقت های زندگی را برایم میسر می کند و انگیزه ی ماندن و پیش رفتنم می دهد.

سه. در آخر آیا اینکه شخصی شخص دیگری را به خاطر نگذشتن از منفعتی که آن منفعت بزرگترین و اصلی ترین محور زندگی اش بوده و هست توبیخ کند چون در این گذر نکردن از منفعت، منفعت شخصی وی تامین نمی شود خود نشان از منفعت طلبی نیست؟ منفعت طلبی برآمده از خودخواهی که حق انتخاب طرف مقابل را نادیده میگرد و تنها به دلیل اینکه در این میان نفع وی نادیده گرفته می شود دیگری را به باد تهمت و ناروا می گیرد؟ 

چهار. قرار بود بیشتر از این حرمت نشکنیم، قرار بود بگذریم و سکوت کنیم و دیگر خشممان را از هم در قالب هر تهمت و ناسزایی توی وبلاگمان داد نزنیم. اما اگر نه هر کنشی که مجموع کنش ها را اما واکنشی خواهد بود. تا که کی این دیگرآزاری و خودآزاری تمام شود.


هرکس صفتی دارد و رنگی و نشانی
تو ترک صفت کن که ازین به صفتی نیست
پوشیده کسی بینی فردای قیامت
کامروز برهنست و برو عاریتی نیست
آنکس که درو معرفتی هست کدامست؟
آنست که با هیچکسش معرفتی نیست
سنگی و گیاهی که در آن خاصیتی هست
از آدمیی به که درو منفعتی نیست
درویش تو در مصلحت خویش ندانی
خوش باش اگرت نیست که بی‌مصلحتی نیست
آن دوست نباشد که شکایت کند از دوست
بر خون که دلارام بریزد دیتی نیست
راه ادب اینست که سعدی به تو آموخت
گر گوش بداری به ازین تربیتی نیست

هیچ نظری موجود نیست: